نو روز








نو  روز می آید

اما هنوز در عمق خاطره های نشُسته ام روزهای زیادی دارم

که کهنه اند!

و من به داشته ی این کهنه روزها زنده ام.....

فرد بی زوج

روز را که به خدا میسپارم ،

شب از دالان وجودم پرسه زنان میگذرد

و در دهلیز قلبم مهمان میشود!

آنوقت است که سنگینی کسری عظیم

از نبود نیمه ای برای تقسیم داشته هایم

بر ضربان بی رمقم چیره میشود!

رفاقت میکند تنهایی!تلخی لحظه های رفاقتش

را تنها یاد تو خوشایند میکند!و شیرینی رویایت میلی

بی مثال برایم به ارمغان می آورد،میلی از جنس بودنت!

از روح یک فرد در جسم یک زوج!