یسنا.
اسمم یسناست .
به معنی شکوه و ستایش .
چند روزی میشه که رسیدم . مچاله شدم از دوری راه و خستگی سفر، و بی تابی خودم واسه دیدن روی ماهت که با شنیدن صدات شناختمش .
مثل صدات دوست داشتنیه ،چهره ت میگم .
نمیدونی ! نمیدونی قبل از اینکه بیام چقدر دلشوره داشتم ! از دیدنتون هم خوشحال بودم هم ...
تمام این مدت صداهاتون توی گوشم بود .و هر روز کنجکاوی مو بیشتر میکرد واسه دیدار .
نمیدونستم اینجا چه خبره!؟ چه شکلیه!؟ صداها وقتی حجم بگیرن چه جوری میشن!؟ گیج شده بودم .
فاصله من و تو رو ، روزها و شب هایی پر کرده بودن که لحظه به لحظه اش یادم بودی و یادت بودم . فاصله مون زیاد نبود ازهم .
شایدم اصلا فاصله ای نبود! آخه جام تو دلت بود و جات توی دلم .دلامون به هم گره خورده بودن .
چند روزیه که گره دلمو از دلت باز کردن یا یه جورایی بریدن !
حالام که جدام کردن ازت ، میترسم ! میترسم که تنهام بذاری ! میترسم فاصله معنی پیدا کنه واسه خودش !!!
میترسم صدام و صدات واسم و واست غریبه بشن !!!
میترسم دلم و دلت راه شونو گم کنن واسه نزدیک شدن !!!
میترسم دستهای خالیم سنگین بشن از بیهوده بارهای دنیات ! و البته دنیام!
میترسم پاهام خسته بشن از را ههای بیراه و کج راه!!!
میترسم محو بشن جای بوسه های خدا از روی گونه هام زیر حجم دورویی ها !
میترسم بوی بکر آدمییت رو گم کنم در لحظه های نبودش !
من دست خالی اومدم !!!
خاطرم رو ، دلم رو ،قلبم رو ،چشمهام رو و دست هامو پر کن از چیزایی که باید !
از چیزهایی که لایقش هستم و لایقش هستی !
من دست خالی اومدم ........